نگرش یا باور به نظام مندی هستی و احساس مثبت در زندگی؛ موثرترین عامل رشد و شادی است!
به تجربه اثبات شده که پیشرفت بشر در عصر تکنولوژی و فناوری، با وجود آوردن همه ابعاد راحتی و آسایش، روح آرامش و خوشبختی را از بین برده و انسان را از مقام جانشینی خدا روی زمین به یک موجود صرفا ماشینی و دیجیتالی تبدیل کرده است و ثمره ی آن چیزی نیست جز اضطراب و افسردگی. به اعتقاد بیشتر اندیشمندان امروزی، تنها راه نجات و موفقیت انسان ،بازگشت به ابعاد روحی خود، جهان بینی مثبت گرای و یا نگرش مثبت به انرژی کائنات است. به عنوان مثال اگر هرم رابرت دیلتز را مشاهده کنیم، خواهیم دید که معنویت به عنوان شاهراه کسب رشد و شادی، در راس آن قرار دارد؛ و بقیه فاکتورهای جذب انرژی، شامل تغییر در سطح: ۱- هویت و شخصیت ۲- باورها ۳- قابلیت و توانایی ۴- عادت ها و رفتارها و ۵- محیط هستند که خود، به میزان تغییر و تلقی شما از معنویت بستگی دارند…
البته برای رسیدن به آرامش در روشهای غربی، اغلب با تمرکز بر افکار مثبت، احساسات و عملکرد شان را کنترل می کنند، در مقابل در کشورهای شرقی که بالطبع به روحیات و هویت بشر نزدیکتر هستند، از مخاطب خواسته می شود تا در درون احساسات خود، دست به تغییر بزند که حاصل این اقدام، جایگزین نمودن احساسات شاد و معنوی به جای احساسات قدیمی و منفی برای ایجاد تفکر مثبت است. این روش در متد مختلف شرق از بودا، یوگا، مرتاضان و حتی عرفا دیده می شود؛ مثلا در سبک موریتای ژاپنی با هدف تغییرات درونی، چند مرحله متوالی اجرا می شود؛ مرحله ی اول: استراحت مطلق فرد برای یک هفته و دوری از تمامی اشخاص و رسانه های مختلف است به نحوی که در این مدت با بروز احساسات جدید و متنوع فرصت دارد تا با رصد افکارش به اهداف بلند مدت و متعالی خود دست پیدا کند. در مراحل بعدی: از کارهایی ساده مثل قدم زدن، خواندن شعر و داستان و نوشتن خاطرات شروع شده، کم کم با انجام فعالیت های خلاقانه و دقیق تری نظیر چوب بری، منبت کاری، نقاشی و مانند آن ها ادامه می یابد و فرد به تدریج احساسات جدیدتری مثل لذت، خونسردی و شادی را تجربه می کند.
بنابراین، راه میانبر برای رسیدن به پیشرفت، خوشبختی و آرامش؛ چیزی نیست جز تغییر باورها و نگرشهای ذهنی و تغییر در افکار از طریق تغییر در احساسات ایجاد می شود. و این همان علم روانشناسی معنوی یا علم اخلاق است که هدف آفرینش انسان است.
چگونه خودشناسی یا خودآگاهی، سلاحی بُرنده در از بین بردن احساسات منفی و رسیدن به جذابیت و شادی محسوب می شود؟
در کتاب هنر خوشبختی از دالایی لاما با مفهوم ذهن آگاهی (اشراف کامل بر ذهن) آشنا می شویم. تفکر نهفته در پس این مطلب، توجه آگاهانه و بدون تعصب، به هر چیزی در زمان و مکان حال است. نباید مدام گرفتار گذشته یا غرق در آینده بود و باید در زمان موجود و قابل دسترس زندگی کرد، این همان اشاراتی است که دیگر بزرگان عرفان و نیز حکماء اسلامی بارها برای سیر و سلوکِ عاشق، بر آن تاکید داشته اند (مثل اشاره ی مولانا به اینکه: باید برای نیل به کامکاری و سعادت، در زمان فعلی و در حال زندگی کرد)
می توان با انجام تکنیک هایی برای باز کردن آگاهی ذهن، جهت زندگی با ذهن آزاد و متمرکز شروع کرد. می توانیم افکار و فعالیت های روزانه ی مان را از حالت خودکار، بدون فکر و از سر عادت خارج کنیم. مثلا اگر رژیم غذایی ما باعث بد اخلاقی مان شده می توانیم شروع به نوشتن روزانه درباره ی غذاهای مان کنیم، با این کار متوجه می شویم که چه چیزی مصرف می کنیم، و اگر بیش از حد غذاهای آماده و ناسالم مصرف می کنیم، این رفتار منفی را کنار بگذاریم و آن را به سوی رفتار مثبت یعنی خوردن غذای سالم پیش ببریم. و با این کار از شر احساسات بد که باعث بد اخلاقی مان (عامل ضد جذابیت) می شد خلاص می شویم. یا مثلا اگر در دورهمی ها صِرف نداشتن مطلب، شروع به وسط انداختن شخصی یا موضوعی مربوط به آن می کنیم، می توانیم با بالا بردن سطح معلوماتِ هدف دار و مورد نیاز بانوان به همدیگر کمک کنیم؛ خودِ همین فایده و استفاده رساندن به دیگران، موجب جذابیت و رشد فردی و اجتماعی ما می شود.
چگونه احساسات مثبت در شادی، جذاب بودن وموفقیت ما تاثیرگذار است؟
اغلب ما خرسندی را به عنوان تجربه کردن احساسات مثبت می شناسیم، اما حقیقت این است که تجربه ی احساس خوشحالی برای هر فرد بسیار ذهنی و درونی است. روانشناسی مثبت نشان می دهد: زمانی که ذهنیت خوب و مثبتی داریم، احساس انگیزه ی بیشتری نموده، باهوشتر عمل کرده؛ از موفقیت های بیشتری لذت خواهیم برد. روانشناسان از مدت ها پیش می دانستند احساسات منفی توانایی تفکر و سطح عملکرد ما را محدود میکنند، به احتمال زیاد شما نیز چنین حسی را تجربه کرده اید و روزهایی که احساسات بد به شما هجوم آورده اند؛ حوصله ی بیرون رفتن از خانه را نداشته اید، چه برسد به کار! برای مثال وقتی محققان، شخص داوطلبی به نام آلدو کین را برای بررسی موضوع علمی ساعت بدنBoody Clock و اثرات بیولوژیکی آن بر رفتار انسان، در پناهگاه زیر زمینی و هسته ای (به دور از تمام ارتباطات و حتی بدون داشتن ساعت و دانستن طلوع – غروب خورشید) به مدت ۱۰ روز مورد مطالعه قرار دادند؛ متوجه شدند پس از چند روز احساس تنهایی و عزلت، آلدو به واسطه ی اختلال در ساعت داخلی بدن، با کاهش چشمگیر توانایی ها در سطح عملکرد معمول و روزانه ی خویش (چه فیزیکی و چه ذهنی) روبرو شده است!
با داشتن این پیش زمینه ، فهمیدن اینکه احساسات مثبت تاثیری عالی بر رفتار شما خواهند داشت، بدیهی است.
احساسات مثبت گستره ی احتمالات را افزایش می دهد و ذهن را برای رسیدن به ایده های جدید باز می کند. این گفته از نظر علم عصب شناسی کاملا واضح است. زمانی که احساسات مثبت داریم، مغز ما از دوپامین dopamin و سروتونین serotonin پر می شود؛ این دو، موادی شیمیایی هستند که باعث ایجاد احساسات خوبی، زیبایی و شادمانی در درون ما می شوند. ترشح این دو ماده قسمت هایی از مغز ما را که با سازمان دهی اطلاعات جدید و حفظ یادآوری آن ها در آینده، مسئولیت یادگیری ما را بر عهده دارند، قوام می بخشند. به عبارت ساده تر اگر حال خوبی داشته باشید، نمره ی بهتری در امتحان ریاضی خواهید گرفت، یا اگر صبح زیبایی را در خانه، همراه با عشق تان و با فرزندان تان (بطور آگاهانه و ارادی) شروع کنید، تا آخر روز، انگار سرشار از تمام انرژی و خوشبختی جهان شده اید اما شادی و خرسندی تاثیرات عمیق تری نیز دارد؛ به طور اشاره، نتایج بیش از ۲۰۰ تحقیق علمی روی ۲۷۵ هزار نفر از افراد مختلف نشان داده است که: احساس خوشحالی، رضایت و شادمانی (پیام عمده ی اعتقاد وهدف اصلی ایمان به مبدا هستی) تقریبا در هر حوزه ای از زندگی به موفقیت ختم خواهد شد: از روابط گرفته تا شغل، سلامتی، خلاقیت، ثمر بخشی، جذابیت، رفاه و زیبایی…
چگونه ذهنیت مثبت و احساس خوشحالی، عملکرد شما را صد در صد افزایش می دهد؟
اگر تاکنون احساس کرده اید: عملکردتان در روزهایی که حال بهتری دارید، بیشتر است باید بدانید که این امر تصادفی نیست. حقیقت این است: زمانی که احساس خوبی داریم، مغز ما در بهترین حالت عملکرد خود قرار دارد. برخی از بزرگترین شرکتهای امروزی نیز براین اصل تاکید دارند؛ برای مثال گوگل که کارمندانش را به آوردن حیوانات خانگی خود به محل کار تشویق میکند، یا شرکت یاهو که برای کارمندانش یک سالن ماساژ در نظر گرفته است! این چیزها نه تنها سرگرم کننده و آرامش بخش هستند بلکه با این ایجاد آرامش و شادی، باعث عملکردهای بهتر نیز خواهند شد. برای اثبات این ادعا به تحقیقی که روی ۲۷۲ نفر از کارمندان یکی از این شرکت ها انجام شده است توجه کنید. در این آزمایش، محققان میزان احساسات مثبت افراد مورد نظر را اندازه گیری کرده و سپس عملکرد آن ها را در یک بازه ی زمانی ۱۸ ماهه مورد بررسی قرار دادند. در پایان مشخص شد کارمندانی که در آغاز احساسات مثبت شان بیشتر بوده، در ادامه، عملکرد بهتری از خود نشان داده و حقوق بهتری نیز دریافت کرده اند. این افراد خوشبختی، موفقیت و خرسندی را پاداش کار و تلاش و دستاوردهای خود نمی دانند. برعکس، آن ها به خاطر احساسات مثبت خود موفق هستند!
در شرکت های امروزی هر گروهی که اتحاد اجتماعی بیشتری دارد، موفق تر خواهد بود.حتی کوچک ترین تعامل ها، اشتراک احساسات و مکالمه های کوتاه در کنار آب سرد کن شرکت نیز می توانند باعث خرسندی هریک از اعضای تیم شود، دقیقا مشابه رفتار همدلانه ی اعضای یک خانواده که در مسافرت یا هر بخشی از زندگی موفق بدان نیازمندند. ارتباط مستقیم بین پشتیبانی اجتماعی، خرسندی و شادی، حتی در یکی از تحقیقات دانشگاه هاروارد نیز ثابت شده، به علاوه محققان با نظرسنجی از۲۴هزار نفر از مردم آمریکای شمالی متوجه شدند، احتمال ابتلا به افسردگی در افرادی که روابط اجتماعی کمی دارند، دو تا سه برابر دیگران است. ارزش آشکار تعاملات اجتماعی به این معناست که مدیران کارخانه ها وشرکتها باید فضایی ایجاد کنند که این حس تعامل های بین اعضای شرکت را تقویت کند.
ایجاد اتاقهای استراحت یا بازی، یکی از همین نمونه فضاهاست.متاسفانه برخی از مدیران براین باورند که برای برقراری ارتباط با کارمندان خود وقت ندارند و یا با انجام این کار، از قدرت و جذبه ی خود کاسته وباید میان کار و رفاقت، تفاوت قائل شوند! اما تحقیقاتی که در دانشگاهMIT انجام شده نشان می دهد: عملکرد و کارایی کارمندانی که ارتباط دوستانه و نزدیکی با روسای خود دارند؛ بسیار بیشتر از سایر کارمندان است (مثل فرماندهانی که خود با حضور در خط مقدم؛ بر دلهای سربازان خود رهبری می کنند نه فقط بر مغزهای آنها و یا با داشتن ارتباط صرفا نظامی!) همین موضوع به مراتب در بین خانواده ها موثر است؛ آنجایی که ارتباط والدین با فرزندان یا همسران با یکدیگر در فضایی آکنده از صمیمیت و عشق همراه با نظم و دقت در امور شکل می گیرد. بنابراین اگر شما هم بانویی هستید که دغدغه ی زندگی آرام و شاد را دارید، بایستی به ایجاد چنین فضایی پایبند بوده و سعی در افزایش احساسات عمیق تر نمایید…
دلیل اینکه چطور اشتراک گذاردنِ احساس شادی با دیگران؛ ضامن سلامتی، طول عمر و جوانی است، را بدانیم؟
مسلما تا کنون با دیدن کسی که خمیازه می کشد، ضرورتی غیر قابل مقاومت برای خمیازه کشیدن را احساس کرده اید! این پدیده در مقوله ی خرسندی و خوشحالی نیز صادق است. زمانی که بهره برداری از مزیت خرسندی و رضایت را آغاز می کنیم، فواید آن با گسترش یافتن در تمام زندگی مان چند برابر می شود. اگر بخواهیم ساده تر بگوییم، منافع احساس شادی، تنها برای خود ما نیست! زمانی که شما از این اصول برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگیِ خود استفاده می کنید؛ ناخود آگاه رفتار افراد زیادی را نیز تغییر خواهید داد. برای مثال شما دختر خود را تحت تاثیر قرار خواهید داد، او بر صمیمی ترین دوستش اثر گذاشته، دوستش نیز روی خواهر خود اثر گذاشته و..این زنجیره همین طور ادامه می یابد. این پدیده را اثر موجی می نامند. علم اعصاب این اتخاذ ناخودآگاه رفتار را با نورون های آیینه ای توضیح میدهد. این نورون ها شما را به تقلید رفتار دیگران یا تجربه کردن احساسات آنها وادار می کند. برای مثال زمانی که در تلویزیون می بینید ضربه ای به زانوی یک نفر اصابت می کند: شما هم بلافاصله آن را حس می کنید و حتی ممکن است زانوی خود را لمس کنید؛ انگار زانوی خود شما نیز ضربه خورده است!
همین پدیده برای ذهنیت، نگرش و دیگر احساسات شما نیز اتفاق می افتد. اگر احساس اضطراب ( یا هر حس منفیِ دیگری ) داشته باشید؛ اطرافیان شما نیز چنین احساساتی پیدا خواهند کرد. یقینا احساسات (مثبت) دیگر هم به همین شیوه منتقل می شوند. هر چه خوشحال تر، خوشرو تر، گشاده دست تر و … باشید؛ اطرافیان شما نیز چنین خواهند بود. همانطور که بیان کردیم: کسب و کارها هم مدتی است که این موضوع را درک کرده اند… و به همین دلیل است که در سریال های کمِدی بر روی لحظات خنده دار، صدای خنده ی جمعیت کار می گذارند. گاهی اوقات این اثرات موجی آنقدر بزرگ هستند که به اثر پروانه ای تبدیل و معروف شده اند. اثر پروانه ای Butterfly Effect (ابداع شده توسط ادوارد لورنز) ایده ای است که می گوید بال زدن یک پروانه در این سوی کره ی زمین، می تواند باعث به وجود آوردن طوفانی عظیم در سوی دیگر زمین شود. این همان تعبیر متون دینی اسلامی است که می گوید: وقتی شما کاری انجام می دهید؛ بازتاب، اثرات و انعکاس آن در محیط، جامعه و جهان چند برابر می شود و لذا سیستم ارزش گذاری تکوینی عالم هم آنرا به مراتب چند برابر (حتی با فضیلت، تاثیر و ارزشی ۷ تا ۷۰ برابری !) نسبت به آن برخورد می کند… پس اگر تنها یک نفر از مزیت شادی استفاده کند، میتواند باعث تغییر در زندگی یک گروه بزرگ، ملت و حتی دنیا شود.
برخی از افراد معتقدند که افراد خوشحالی نیستند و فواید احساسات مثبت برای آن ها معنایی ندارد!
اما حقیقت این است که همه می توانند مزیت شادمانی را به دست بیاورند. آن ها برای رسیدن به این مهم تنها باید نگرش و ثبات خود را حفظ کنند؛
گام اول: قدردانی و شکر گذاری از کوچکترین اتفاقات مثبتی که در زندگی وجود دارد؛ این کلید خوشبختی است. می توان شادترین لحظات شاد را با نوشتن داستانهای بامزه ی دخترانتان ویا عکس گرفتن از آنچه نمی خواهید فراموش کنید؛ ثبت نمود. همچنین این اتفاقات می تواند یک گفت و گوی کوتاه با یکی از همکاران خوب یا حتی تماشای یک ویدیوی باحال همراه با کسانی که دوستشان دارید، نیز باشد!
گام بعدی: این است که با انجام تمرینهای مداومِ مثبت اندیشی، حال خوبی را در خودتان ایجاد کنید. یکی از این تمرین ها این است که روزی ۵ دقیقه برای تمرکز روی تنفس خود وقت بگذارید. کافی است کمی صبر و حوصله به خرج دهید تا خوشحالی خود را افزایش داده و استرس را کاهش دهید. برای مثال یکی از روشها این است که چشمان خود را بسته و در حالتی آرام بنشینید و ۵ تا ۱۰ دقیقه فقط روی نفس کشیدن خود تمرکز کنید. یا حتی می توانید مغز خود را گول بزنید! برای مثال اگر رفتارهایی انجام دهیم که در زمان شاد بودن انجام می دهیم؛ ناخودآگاه احساس شادی در ما ایجاد می شود. حال تصور کنید که شما فردی هستید که هنگام شادی با خودتان آواز می خوانید! اگر صبح ها همین کار را انجام دهیم، ناخودآگاه این حس که همه چیز خوب است به ما منتقل می شود. این کار می تواند به ما که مثلا به سرعت از رفتارهای کودکانه ناراحت و عصبانی می شویم، کمک کند. به علاوه استفاده از شوخی و طنز به جای سرزنش، توهین و تمسخرهای تند هم می تواند روز ما را بهتر از قبل کند.
یا اگر دیدید مشارکت در پروژه ی کار دستی های هنری یا بازی های طولانی با بچه هایتان؛ آنها را خوشحال تر می کند ( کارهایی که شما پیشتر، از زیر بار آنها شانه خالی می کردید!) پس بیشتر از قبل، وقت خود را صرف این کارهای شادمانه می کنید؛این برای کودکان شادی لحظه ای و برای شما شادی بلند مدت به ارمغان آورده، باعث انتقال شادی و خوشحالی از فرزندان به والدین می شود. در نگرش گرچن روبین به اوقاتی که با کودکان سپری می شود به چشم لحظات ایجاد کننده ی خوشبختی نگاه می شود؛ نزدیکتر شدن به بچه ها باعث کاهش استرس و فشار زندگیِ کاری و روزمره می شود. این کار، خیال شما را از این که مادری بی توجه نیستید: آسوده کرده، موجب قدرت درونی، جذابیت و خوشحالی شما می شود….
کلیدی ترین راهکار تقویت ذهن و افزایش کارایی شخصی چیست؟
ما نمی توانیم واقعیت ها را تغییر دهیم. در حقیقت ورودی هایی که از واقعیت های بیرون به ذهن ما وارد می شوند را نمی توان عوض کرد. اما می توانیم نوع پردازش این ورودی ها را در ذهن خود تغییر دهیم. در واقع اینکه چطور این واقعیت ها را پردازش می کنیم و چه عکس العمل هایی نشان می دهیم در دست خودمان است. مثلا اگر شخصی خدای نکرده میان رابطه ی شما و همسرتان قرار گرفت، قصد تخریب و سوء استفاده داشت، شما رندانه و مسوولانه زمینه های خیانت را(به طور ذهنی و عملی) از بین برده و سفره ی دخالت های او را برچینید و به زندگی عاشقانه خویش بر گردید…
قصه در مورد رنج نیز چنین است؛ رنج خصوصیتی فراگیر، کاملا طبیعی و بخشی از زندگی است و حقیقت این است که از آن نمی توان فرار کرد. تلاش برای دوری کردن یا نادیده گرفتن این حقیقت، راه حلی موقتی خواهد بود. زمانی که به ناچار، به هر شکلی با رنج یا هر نوع چالشی مواجه شدید، نگرش ذهنی تان اهمیت دو چندانی پیدا خواهد کرد. اگر از سختی به عنوان چیزی غیر طبیعی و غیر منصفانه بترسید، به جای آنکه برای از بین بردن علت های ذهنی و اصلی آن تلاش کنید؛ احساس قربانی بودن می کنید! در چنین شرایطی خود یا دیگران را سرزنش خواهید کرد! اغلب این خود ما هستیم که به طور غیر عمد و ناخودآگاه، با قرار دادن خودمان در معرض غم، فشار و اندوهِ غیر ضروری، آن را بزرگتر می کنیم و دچار خود زنی می شویم! یکی دیگر از مصائب غیر ضروری و متداول، رها نکردن اتفاقات منفی گذشته، مرور دوباره ی آن ها و دائمی کردن درد است (در فرهنگ دینی به همین خاطر از عواقب گناه نسبت به خود گناه، ما را بیشتر متوجه نموده است و دلیل نام گذاری گناه به ذنب در عربی همین دنباله ها و عواقب هاست) مثالی از این موضوع، زوج هایی هستند که از یکدیگر جدا شده، ولی خشمشان حتی پس از سال ها جدایی از یکدیگر نیز، نسبت به همسر سابقشان غلیان می کند!…
چگونه تبدیل دیدگاه منفی به دیدگاه مثبت، موفقیت را تضمین می کند؟
مغز شما پس از هر بحران، مشکل یا سختی یکی از این سه مسیر را طی می کند:
۱-این رویداد منفی هیچ تغییری در ذهن شما ایجاد نمی کند…که این موضوع در عده ی کمی از افراد و زنان جامعه رخ می دهد، زیرا به روحیه ی فوق العاده، صبور و قوی ای نیاز دارد. ۲-این رویداد پیامدهای منفی دیگری نیز به همراه دارد، یعنی پس از آن: احساس بدتر و چالش های بیشتری پیش رو داریم و به دلیل ترس از رویارویی با این پیامدها و به خاطر حفظ وضع موجود است که از کشمکش و تغییر می ترسیم. ۳-استفاده از این سختی ها و شکست ها برای بهبود و قوی تر شدن…
به یقین سختی، تنگنا، فشار، نداری و هر چالشی باعث رشد و پیشرفت می شود و به شهادت تاریخ، حتی بانوان تاثیر گذار در تمدن ها هم از کوران حوادث، جنگ ها و محاصره ها: خاطره آفرین شدند؛ چنانکه بیشتر فرصت ها، اختراعات، اکتشافات و موفقیت ها در بحبوحه ی بن بست ها، آزارها وتهدیدها اتفاق افتاده است. برای مثال والت دیزنی به علت نداشتن خلاقیت از روزنامه ی محل کار خود اخراج شد؛ اما به دنبال حرفه ی دیگری نرفت. او تلاش خود را بیشتر کرد و هم اکنون کمپانی وی، شهرت جهانی دارد. به علاوه ذهن ما پس از بحران ها، شروع به ساختن ضد حقیقت می کند. ضد حقیقت ها در اصل سناریوهای جایگزینی هستند که به ما در ارزیابی اتفاقات می توانند کمک کنند، مثلا بعد از یک اتفاق می گوییم : اگر این طور میشد چی ؟ ( ضد حقیقت ها همان ضد ارزش ها یا وسوسه های القائی یا همان منفی بافی های یاس گونه است که در اسلام به خلاف آن حکم داده شده است، یعنی ما در مقابل مشکلات باید احساس مثبت، نگرش مثبت، ظن و تفال مثبت داشته باشیم و به زبان محاوره می گوییم حکمت الهی بوده است ) برای فهم ضد حقیقت ها به مثال زیر توجه کنید: فرض کنید در بانکی هستید و ناگهان گروهی سارق مسلح وارد می شوند. آنها پس از سرقت، گلوله ای شلیک می کنند که به بازوی شما اصابت می کند. حال آیا می توان گفت شما بسیار بد شانس هستید؛ چون تنها کسی هستید که مورد اصابت گلوله قرار گرفته اید؟! یا اینکه خوش شانس بودید که گلوله به دست تان برخورد کرد و نه به سرتان؟ مغز شما ناخودآگاه، ضد حقیقت ها را می سازد و ساخت آنها دست شما نیست، اما شمایید که انتخاب می کنید: کدام یک از آنها را بپذیرید.
به یاد داشته باشید که در چنین مواقعی باید ضد حقیقت هایی را انتخاب کنید که احساس خوبی برای شما به بار آورد و خروجی های مثبتی برای آینده ی شما داشته باشد. موفقیت به معنای شکست نیست، بلکه به معنای برخواستنِ دوباره و تلاش برای دستیابی به شادی و موفقیتی فراتر از قبل است. این همان مسیر سوم است: استفاده از شکست ها برای صعود! مثل مایکل جردن پس از این که از تیم بسکتبال دبیرستانش اخراج شد، تسلیم نشد و از این رویداد به عنوان حس انگیزه ای برای تمرینات بیشتر استفاده کرد. حالا او یکی از مشهورترین بازیکنان بسکتبال در تمام تاریخ است. این چنین است داستان انیشتین، ادیسون، نیوتن و …! پس یافتن راه سوم، تفاوت میان افراد موفق و ناموفق را رقم می زند، دلیل آن هم این است که مردم توسط رویداد هایی که برایشان اتفاق می افتد، تعریف نمی شوند بلکه دستاورد آن ها پس از رویداد است که اهمیت دارد! و اینکه موفقیت در سایه ی تبدیل مشکل به مساله به ثمر می نشیند، زیرا حل مساله از دیر زمان با انسان همراه بوده و از حل مشکل آسانتر است و اینکه بدانیم که اینقدر به نتایج نباید دل بست و متمرکز شد…
چرا به دست گرفتن کنترل زندگی و تمرکز روی تغییرات کوچک می تواند: بزرگترین پیشرفت ها را به همراه داشته باشد؟!
یکی از محرک های اساسی موفقیت، اعتقاد به این است که ما بر آینده ی خود کنترل داریم و این نوع نگرش مثبت در واقع یکی از قدرتمند ترین محرک های تعالی و بهبود عملکرد است. آنهایی که معتقدند قدرت کنترل نتایج کارشان در اختیار خودشان است، به موفقیت های تحصیلی و شغلیِ بیشتری دست یافته و در زمینه ی کاری خوشحال تر هستند. یک ورزشکار موفق هرگز باخت های خود را به گردن داور، آب و هوای بد یا زمین نامناسب نینداخته و پیروزی هایش را نیز به بخت و اقبال خوب خود نسبت نمی دهد! یک دختر کوشا شکست تحصیلی خود را با سماجت بیشتر جبران می کند یا یک بانوی سرزنده، شکست عشقیِ خود را به اطرافیان نسبت نمی دهد (عدم فرافکنی) یا یک بانوی کارآفرین، شکست کاری خود را به پل پیروزی تبدیل می کند. با این حال احساس کنترل داشتن روی رویدادها می تواند به سادگی از بین برود؛ این اتفاق زمانی می افتد که استرس ما به حد مشخصی برسد. زمانی که بیش از اندازه روی چیزهایی که تحت کنترل ما نیستند تمرکز می کنیم؛ ناراحت شده، انگیزه و اعتماد به نفس مان را از دست می دهیم. مثلا رویداد ها یی رخ می دهند که از کنترل ما خارج اند؛ مثل بروز بحران های اقتصادی، پاندمی و اپیدمی ویروس های همه گیر، اعمال قوانین جدید گمرکی – مالیاتی – ارزی جدید و… .اینها موجب دلسرد شدن ما نسبت به قدرت کنترل مان بر آینده می شوند. اما می توان قدرت کنترل را دوباره به دست آورد. پس راهکار خوب و موثر چگونه خواهد بود؟
چگونه تنها با تلاشی مداوم می توان نگرش ها، احساسات و عادات منفی را از بین برد؟
دالایی لاما معتقد است، حالات منفیِ ذهنی مانند خشم و ترس، موانعی هستند که ما را از رسیدن به زندگی طبیعی و شادی باز میدارند. این حالات ذهنی، سم هستند. اما حالات مثبت ذهنی مانند عشق، شفقت، صبر و سخاوت می توانند مانند پادزهری برای آنها عمل کرده و احساسات، نگرش ها و رفتارهای مضر را از بین ببرند. از این رو برای از بین بردن حالات منفی از زندگی، باید احساسات، عادت ها و رفتارهای مثبت را به طور همیشگی در خود پرورش داده و جایگزین نماییم؛ باید دانست: این تغییر مهم (فرآیند رهایی از مخرب ها، دغدغه ها و جایگزین نمودن…) خود یک پروسه ی طولانی و تدریجی است و همان ریاضت های خاص و اخلاقی دینی است که برای همگان فرض شده است (اول تخلیه از صفات ناپسند و رذیله؛ بعد تحلیه و آراسته شدن به صفات عالیِ حمیده) تحقیقات دقیق علمی هم نشان داده که اصلاحاتِ این گونه، می تواند افراد ومخصوصا بانوان خلاق، کاری، با هنر و دانشمند را شاد تر و جذاب تر نماید!
پیشنهاد های کاربردی:
• یکی، به رشته ی تحریر در آوردنِ اولویت های مختلف و یا احساسات منفی است؛ احساسات خود را بنویسید، یا با فردی معتمد در میان بگذارید! اسکن های مغزی نشان داده اند بیان کردن احساسات منفی در قالب کلمات می تواند: قدرت و بار آنها را کم کرده و اولین گام برای به دست آوردن دوباره ی قدرت کنترل باشند. حال می توانید با تمرکز روی اهداف کوچک گام دیگری بردارید (بیانِ دارن هاردی در داشتن عادتها و گامهای: کوچک، تدریجی، ابتدایی ومستمر برای نیل به هدف های بزرگتر). با انجام این کار می توانید منابع، دانش و اعتماد به نفس بیشتری اندوخته و در نهایت اهداف بزرگتری را به واقعیت تبدیل کنید، به علاوه سعی کنید بین موقعیت ها یی که می توان کنترل کرد و آنهایی که کنترل شان از دست ما خارج است؛ تمایز قایل شوید. برای تمرین این کار یک لیست متشکل از دو ستون تهیه کنید؛ در یک ستون باید موقعیت های قابل کنترل یادداشت شوند و در ستون دیگر موقعیت های غیر قابل کنترل را بنویسید. به خاطر داشته باشید که همزمان به تمام آیتم های لیست خود حمله نکنید، به خاطر چیزهایی که از کنترل خارج اند استرس نداشته باشید: این کار به شما اجازه می دهد، انرژی و تلاش خود را به چیزهای قابل کنترل معطوف کنید. در نتیجه با کاهشِ استرس، نگرانی های بی جهت، ناسپاسی، بی حالی و نا پایداری؛ شانس موفقیت خود را افزایش خواهید داد و اینگونه است که موفقیت های کوچک و تدریجی می توانند به موفقیت های بزرگ ختم شوند.
• یاد بگیرید که زاویه ی دید خود را تغییر داده و نیمه ی پرلیوان را ببینید
(داشتن ذهن مکملSupple Mind) زمانی که افراد با موقعیتی منفی روبرو می شوند، تمایل دارند که آن را ۱۰۰ در صد منفی ببینند! این در حالی است که به طور کلی، اکثر موقعیت ها هر دو جنبه ی مثبت و منفی را در بر می گیرند و چنانچه گفتیم؛ باید روی موارد قابل کنترل سرمایه گذاری نمود. برای مثال فکر کنید: در سفرتان، مجبور باشید در کنار فردی مزاحم و آزاردهنده بنشینید. ممکن است این موقعیت را کاملا منفی تلقی کنید، در حالی که همزمان می توانید به آن به عنوان فرصتی برای تمرین صبر و تاب آوری نگاه کنید و ضمنا در پس آن، معنایی را جستجو کنید. پس بار دیگری که در زندگی با مشکلی روبرو شدید به جای دلسوزی به حال خودتان و گفتن چرا من؟! به آن مشکل به عنوان شانس یا میدانی برای قوی تر شدنِ خود نگاه کرده، به موقعیت منفی حمله ور شده و همان طور که گفتیم: با تبدیل مشکل به مساله و با ساختن پل موفقیت از شکستها؛ به تلاش، پشتکار و سماجتِ خود می افزاییم.
نیمه ی پرلیوان
• با خشم، کینه و نفرتِ خود روبرو شوید! زیرا اینها از بین همه ی حالات منفی ذهن و احساس، بزرگترین موانع برای شادی هستند. زمانی که حسی از خشم و غضب در ما به وجود می آید، به سرعت آرامش ذهن از بین می رود. علاوه بر این احساساتی این چنین، توانایی تصمیم گیری ما را محدود کرده و اغلب منجر به اعمالی می شوند که شرایط را بدتر می کنند. تحقیقات علمی به روشنی نشان داده اند که تمایل به خصومت، حسادت و خشم بر روی سلامتی نیز تاثیرات منفی می گذارند. برای نمونه عصبانیت به طور قابل توجهی، خطر بیماری های قلبی را افزایش می دهد. بهترین پاسخ به هنگام مواجهه با استرس، خشم یا هر نوع مشکلی هم از دیدگاه شرق (سبک شوما موریتا و دالایی لاما ) و هم از نظر تحقیقات علمی غرب آن است که: برای مدتی از آن موقعیت فاصله بگیریم و تجزیه و تحلیل آن را شروع کنیم. برای مثال از خود بپرسید: این حس از کجا شروع شد؟ همان طور که بیان شد: با به کار گیری چنین ارزیابی منطقی و تلاش برای جایگزین کردن با احساسات مثبت مثل صبر و بردباری، حس منفی؛ اغلب از بین میرود (استفاده از پادزهر)
• با تمرین صادقانه ی افکار، انگیزه ها و قابلیت هایتان، به مبارزه ی اضطراب بروید؛ زیرا احساس ترس و نگرانی، به عنوان پاسخ های طبیعی به شرایط محیطی خاص گاهی چنان بیش از حد ایجاد می شوند که می توانند به سلامت روحی و حتی فیزیکی بدن آسیب برسانند! پادزهر این احساس، صادق بودن درباره ی توانایی ها و محدودیت هایتان با خود و دیگران است. اگر با محدودیت های خودتان راحت باشید، به راحتی زمانی که نمی توانید کاری را انجام دهید (شرایط خارج از کنترل ما) یا چیزی را نمی دانید (کمبود منابع)، می توانید به آن اقرار کنید و عزت نفس تان را از انجام آنها از بین نبرید. گاهی اوقات عزت نفسِ پایین، می تواند در بدترین حالت به تنفر از خود تبدیل شود! احساسی که باعث می شود فرد کاملا احساس بی ارزشی کرده، روان پریش شده و حتی به خود کشی فکر کند! پادزهر چنین حالت شدیدی، یادآوری قوه ی تعقل، شرایط تاب آوری و پتانسیل رشد شماست.
• چنانکه بیان شد شفقت و سخاوت معجزه می کند: برای خواهر زاده یا برادرزاده ی خود یک اسباب بازی بخرید. تحقیقات نشان داده اند: خرج کردن پول برای دیگران، حتی از خرج کردن پول برای خودتان نیز بیشتر باعث خرسندی و شادی می شود. از این اصل به نفع خود استفاده کنید و هدیه ای مناسب برای دیگران بخرید (دعوت دوستان به رستوران به یک بهانه ی مناسب و حتی بالاتر از آن: کمک به موسسات خیریه، دقیقا مشابه تشویقات مکرری که قرآن کریم برای بخشش و انفاق داشته و آنرا باعث چند برابر شدن اجر کار می داند…). چنین بود سفارش راکفلر (که شاید بزرگترین ثروتمند طول تاریخ باشد!) به فرزند و نوه های خویش: برای دارایی بیشتر؛ تا میتوانی ببخش!
• در دنیای پر از استرس فعلی؛ دنبال شغل مورد علاقه بودن، خواب کافی، ورزش مستمر، وقت گذاردن با دوستان(که لازم نیست با دعوت یا هدیه ای گران قیمت، همراه باشد؛ بلکه صِرف حضور ما در کنار یک دوست بر پایه ی سخاوت و همدلی، ولو با کمک در تمیز کردن کمدش کافی است) وروابط زناشویی بر پایه ی سخاوت روحی، تدبر و عشق پایان ناپذیر، به شدت برایجاد احساسات خوب ما موثر است.
به طور کلی: شادی پایدار، نه از طریق شرایط و عوامل بیرونی: مانند ثروت و خوش شانسی، بلکه تنها با پرورش ذهنیت و روحیه ی قوی درونی به دست می آید. برای کسب شادی، بهتر است احساساتی همچون پایداری، شفقت، انعطاف ذهنی و معنویت را در خود پرورش دهید. و در یک کلام؛ موفقیت باعث شادی، امید، زیبایی و جذابیت نمی شود کاملا برعکس: موفقیت شما به خرسندی، امید، اقدام و عشقتان بستگی دارد!
دیدگاهتان را بنویسید